هر کدام پیش از قبولی در آزمون ورودی دانشگاه تصوری از مهد علم ودانش - دانشگاه- داشتهایم.
بسیاری از ما در رویاهامان خود را در حال عبور از سکه پنجاهریالی بزرگی می دیدیم و پلههای ترقی که در انتظارمان قدعلمکرده و نردبان شدهبودند.
برخی، دانشگاه را کلاسهای بزرگی با کف شیبدار، که از آخر کلاس هم استاد پیداست، میدانستیم و بحثهای علمی و دانشجویی ساده که در میان همه دستبلندکند و با ایراد نکتهای، علم را یک پله به جلو ببرد؛ یکی از پلههای ترقی!
بعضی، عشق سلف و خوابگاه و کتابخانه و سایت کامپیوتر و غیره و ذالک بودهایم. دوستیهای دانشجویی، استادان ریش پروفسوری، کلاسهای ویدئوکنفرانس و همایشهای بینالمللی.
و دستهای، شرط لازم و کافی دانشجوشدن را فعالیتهای دانشجویی، عضویت در انجمنها، کانونها، احزاب، باندهای سیاسی و نشریات دانشجویی میدانستیم و درس را یک امر حاشیهای.
حال، کنکور را پشتسرگذاشته و به قولی دانشجوی مملکت شدهایم؛ مملکتی به نام پیامنور.
شاید همهمان در ترم اول دانشگاه شوکه شدهبودیم؛ از اینکه کتابی سیصد صفحهای پیش رویمان گذاشتند و گفتند با اندک کلاسی باید این واحد را پاس کنی؛ از اینکه هیچکدام از تخیلات فانتریمان را نمیتوانستیم با چشم سر ببینیم؛ اما... ما دانشجوییم. به دانشگاه آمدهایم تا علم و دانش را بیابیم. آمدهایم تا نوری بیاموزیم و خود، پیامآوراننور باشیم.
اگرچه برای یک کار اداری کوچک پلههای دانشگاه را باید بالا و پایین رویم؛ اما روزی خواهدرسید که بر بلندای پلههای ترقی خواهیمایستاد.
اگرچه کتابخانه و سایتکامپیوتر، کوچک و بعضا آکبند ماندهاند؛ اما اگر تشنهباشیم سیرابمان خواهندکرد.
اگرچه در تمام سه واحد ساختمانی دانشگاه یک اتاق به نام اتاق انجمنها داریم؛ اما فکرهای خلاقی در این کوچکاتاق، هم زبان میشوند و اوج می گیرند.
مهم این است که هر کداممان یک عدد دانشجوییم و چشم امید فردا به ماست.
روز دانشجو بر تمام دانشجویان پیامنوری و دانشگاههای همجوار مبارک باد!
لیست کل یادداشت های وبلاگ
جستجو در وبلاگ
عضویت در خبرنامه وبلاگ
آمار بازدیدکنندگان