دل نوشت !
سلام
آماده شدی؟! وسایلتو جمع کردی؟! زود باش هر چی لازم داری و میتونی برداری آماده کن، دیگه خیلی وقت نداریم. اومدن تا بدرقمون کنن؛ اما انگار یه سری خیلی خاص بدرقه میشن؛ با آب و آینه و قرآن؛ انگار یه جور دیگه از اینا خوششون اومده، حسابی میزبان از اونا راضیه.
خیلی دلم گرفته؛ یادته یه ماه پیش اومدم همین جا یه جایی رو بهت معرفی کردم؟ کلی از خوبیها و قشنگیهاش برات گفتم. یادته گفتم یه لحظه اشاره میخواد؟ رفتیم؛ حالا وقت هم تموم شده، انگار میزبانمون مثل وقت استقبال به بدرقمون اومده... اما آدم میفهمه که چقدر واسمون متأسفه. متأسف از اینکه کلی بساط پهن کرده بود واسه من و تو، اما ما یادمون رفته بود که آقا اینا میخواد جمع بشهها! مثل همیشه مشغول کارای همیشگی و روزمره بودیم.
نمیدونم تو هم مثل منی یا نه؟! مثل من که دارم دیوانه میشم، دیوانه از اینکه اونی که میخواستم نشدم. انگار میزبان مهربون، همون خدای آسمون، دنبال یه بهانه میگشت تا من و تو رو ببره پیش خودش، اون بالا بالاها. برای هر لحظمون یه بهانه گذاشته بود. واسه سحر یه جور، موقع افطار یه جور دیگه، واسه هر دقیقه و ثانیهمون یه راهی باز کرده بود که سریعالسیر بهش برسیم؛ اما افسوس و صد افسوس که دیدیم و شنیدیم و انجام ندادیم.
وقتی اولای ماه بود گفتیم هنوز وقت هست، وارد دههی دوم که شدیم، گفتیم هنوز شبای قدر مونده، از اونم که گذشتیم گفتیم هنوز ده روز دیگه باقیه! اما حالا چی؟حالا چی مونده؟ این همه وعده وعید دادیم به خودمون چکار کردیم؟ حداقل تو شبای قدر. تونستی موجهایی رو که خدا میفرسته خوب بگیریشون یا نه؟ آنتن دهی خودت چقدر قوی بود؟ تونستی اونی رو که میخواستی بگیری یا نه؟ چقدر به خدا قول دادی یا بهتر بگم چه قولایی دادی؟ بهش گفتی میخوای چه جور بشی؟ تا همین حالا چقدر پاش ایستادی؟ شاید تو هم مثل من فکر میکنی نمیتونی واقعاً اون طور که خدا میخواد بشی؛ با خودت بگی شاید نتونم به همهی اون قولها عمل کنم؛ اما بیا به خودمون بگیم : آیآی... اونجا خط قرمزه... پیش خدا ناامیدی راه نداره.
تو خیلی جاها خوندم که یکی از حربههای خیلی به درد بخور شیطان همین یأس ناامیدی است. ناامیدی از اینکه بتونی خوب بشی و خدا تو رو ببخشه. اما حواست باشهها داره غل و زنجیراشون باز میشه. میدونی که با سرعت هم میان سراغ من و تو خیلی زودتر از اون که فکرشو کنی.
بیا همین حالا اول به خودمون بعد به خدا قول بدیم که حداقل به یکی از قولهامون تا سال دیگه عمل کنیم. اگر هر سال به یکی از حرفامون وفادار بمونیم کلی جلو میافتیم. خدا هنوز سفرشو جمع نکرده. تازه عید هم رسیده کلی هم اونجا میتونی آماده شی. مطمین باش اگر بخوای و به خدا توکل کنی تو یازده ماه غیر ماه رمضان هم میتونی کارهایی رو بکنی که دیگران تو ماه مبارک هم نمیتونن! فقط یه کم اراده و اخلاص و توکل و تلاش میخواد، که من مطمئنم من و تو اگر بخوایم میتونیم داشته باشیم.
همیشه یادمون باشه:
« وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست »
لیست کل یادداشت های وبلاگ
جستجو در وبلاگ
عضویت در خبرنامه وبلاگ
آمار بازدیدکنندگان