اسرائیل، فلسطین، هولوکاست، تجاوز، حقوق بشر، سازمان ملل ... به راستی این همه هیاهو برای چیست؟! بر سر چه؟! سال ها پیش وقتی در کتاب تاریخ، از حمله وحشیانه مغول ها به ایران خواندم، به خود بالیدم که در عصری زندگی میکنم که آدم ها متمدن شده اند، همه چیز بر پایه گفتمان و صلح است، از حملات وحشیانه، از اشغالگری خبری نیست. خوشحال شدم از این که آدم ها یاد گرفته اند منطقی رفتار کنند و ...
ولی امروز نمی دانم چرا دیگر آن احساس خوب آن موقع ها را ندارم. امروز دیگر باور ندارم که انسان ها متمدن شده اند، امروز بر خلاف دیروز ناراحتم، از این که آدم ها در عین ادعای روشنفکری، در لابلای دم از صلح زدن، آنچنان وحشیانه عمل می کنند که شاید باید گفت صد رحمت به مغول ها! خوب شد این روزها را ندیدند. آن وقت حتما مدعی می شدند که کار آنها هم به خاطر صلح، دوستی و دفاع از حق مردم بی گناه، و یا حتی گسترش دموکراسی بوده است، می خواستند صفحات تاریخ را تغییر دهند تا نام آنها هم به عنوان مدافع حقوق بشر بر زبان ها بیفتد!
چقدر عجیب اند این قوم، نمی دانم چرا هر چه تلاش می کنم آن ها را بشناسم به نتیجه ای نمی رسم. ولی همین چند وقت پیش دلیل سردرگمی ام را در این جستجوی بی حاصل فهمیدم؛ آخر این قوم اصلا اصالت و پیشینه ای ندارند که من بخواهم آن را بیابم. در همه ی نقشه هایی که بی غرض ورزی موجود است، حتی کوچک ترین نامی از سرزمینی به نام اسرائیل نیست. حال که مطمئن شدم چنین کشوری اصلا وجود خارجی ندارد، چقدر دلم می گیرد وقتی می بینم آن مغازه دار سر فلکه که تخمه می فروشد نام زیبای فلسطین را برداشته و به جایش نوشته تخمه اسرائیلی و همچنین آن گل فروش که نام نهال فلسطینی را تحریف کرده و نوشته نهال اسرائیلی. دلم می خواست از او بپرسم که این تخمه و نهال را از کجا آورده ای؟! از ناکجا آباد؟ شاید او اطلاعات بیشتری در مورد این ناکجای جغرافیا به من بدهد ...
در کنار همه این ناراحتی ها و دل گیری ها چقدر ناراحت کننده تر است صحنه های هم کیشان فلسطینی ام. غیر قابل تصور است جسارت دشمن. حتی در مخیله ام هم نمی گنجد که در خانه ام، آن جا که امن ترین پناهگاه من است وحشیانه و به سبک انسان های وحشی و بدوی وارد شوند و برادر و پدرم را پیش چشمان من شکنجه کنند و پیش روی آن ها به من نزدیک شوند، به مادرم، به ... شرمم می آید از این که حتی رفتار وحشیانه آن ها را توصیف کنم. تو بگو من چه کار می توانم برایت بکنم؛ دوست فلسطینی من، آن شب ها که در اتاق های چت با تو هم صحبت می شوم چقدر خوشحال می شوم که تو به فلسطینی بودن خود می بالی ...
آن غیر انسان های انسان نما چطور خودشان را منصوب به دینی می کنند که آسمانی است. اصلا حتی نمی فهمند موسی کیست؟ چقدر نام موسی بر زبان کثیفشان مهجور مانده است! چقدر تعجب آور است که مدافعان حقوق بشر(!) یعنی همان به اصطلاح سازمان ملل(!!!) این قوم بی نام و نشان را به رسمیت می شناسند، چه زجر آور است وقتی در برابر وحشی گری های آن ها روی می گرداند که مثلا ما ندیدیم، چه دردناک است وقتی دست هایشان در برابر دوربین ها به هم گره می خورد ...
شاید هم این ها اصلا مهم نیست، اصلا کسی به آن ها اهمیت نمی دهد، کسی سازمانی به نام سازمان ملل را به رسمیت نمی شناسد، اصلا اهمیت ندارد که چه می گوید و چه می کند. دیر زمانی است که دست آن ها هم برای جهان رو شده است. ولی امروز، نمی دانم چرا با وجود این حجم تبلیغات منفی بر ضد تو، روز به روز بر مدافعانت افزوده می شود و این نویدی شیرین است برای آزادی قدس ...
من خواهم آمد! برای فریاد زدن مظلومیت"تو"، برای فریاد زدن ظلم "او"، برای اینکه یک بار دیگر به تو و شاید به دشمنانت ثابت کنم که تو تنها نیستی. من و ملتم و شاید همه ملت های جهان همواره به یاد توایم، پشتوانه تو و اگر نیاز باشد در کنار تو و همسنگر تو ...
وعدهی ما:
روز عشق، جمعهی زیبا، صبح دلانگیز،
خیابان عهد و وفا،
و در انتهای مسیر،
نماز پر شور جمعه
منتظر هم میمانیم ...
راستی بیا با هم برای ظهور منجی دعا کنیم،
حتما تو هم می دانی آزادی قدس از ارمغان های ظهور اوست.
لیست کل یادداشت های وبلاگ
جستجو در وبلاگ
عضویت در خبرنامه وبلاگ
آمار بازدیدکنندگان